ادبیات دفاع مقدس چندسالی است که در زنجان کار خودش را با نگارش خاطرات رزمندگان و آزادگان 8 سال دفاع مقدس آغاز کرده است. بی شک سه کتاب کم حجم در سه سال، کارنامه خوبی برای ادبیات دفاع مقدس زنجان که شهر غواصان دریا دل است نیست. «فاتحان خرمشهر» خاطرات سرهنگ محمد اسماعیلی به قلم محمد علی خامه پرست، «بر بلندای گرده رش» خاطرات خودنوشت فرزاد بیات موحد و «پشت تپه های ماهور» خاطرات آزاده فتاح کریمی به قلم مریم بیات تبار کتاب هایی هستند که در سه سال گذشته به همت اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان زنجان منتشر شده اند. با توجه به پتانسیل بالایی که هم در بخش روایت (با توجه به حضور گسترده رزمندگان استان در خط مقدم و خاطره آفرینی شان) و هم بخش نگارش آن (حضور  جمعی از داستان نویسان جوان کار بلد و توانا)در زنجان وجود دارد این انتظار را داریم که در آینده ای نزدیک شاهد رشد چشمگیری در نشر آثار دفاع مقدس استان باشیم.

 خاطره نویسی با توجه به مواد خامی که در اختیار سایر هنرمندان برای تهیه آثار ادبی و هنری قرار می دهد از نقش ویژه ای در ادبیات جنگ دنیا و به طور خاص در ادبیات دفاع مقدس ما برخوردار است. خاطراتی که بدون دخالت تخیل و با اصول صحیح نوشته شده باشند منابع بکری برای نوشتن داستان، رمان، فیلمنامه و نمایشنامه های خوب هستند. هرچقدر تخیل در خاطره درآمیزد به همان میزان از اصالت آن و تاثیرگذاری بکرش در سایر هنرها می کاهد.

کتاب «پشت تپه های ماهور» خاطرات دوران اسارت فتاح کریمی آزاده 8 سال جنگ تحمیلی است که به قلم مریم بیات تبار نویسنده جوان زنجانی و به همت اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس استان زنجان توسط نشر هدی در 168 صفحه در سال 92 منتشر شده است. ویراستاری کتاب را علی علیزاده اصل بر عهده داشته و طرح روی جلد و صفحه آرایی توسط فاطمه بیات و مهدی امیراصلان پور انجام گرفته است.

کتاب در 12 فصل، قسمت کمی از حضور بیست ماهه راوی در جبهه و تمام دوران اسارتش را شامل می شود. فصل اول که کوتاه و در 7 صفحه است چگونگی رسیدن فتاح کریمی به قرارگاه لشگر 58 را روایت می کند و فصل دوم با فاصله ای بیست ماهه رخدادها را روایت می کند. با توجه به اینکه به غیر از فصل اول بقیه فصل های کتاب در مورد نحوه اسارت، وضعیت اردوگاه و دوران اسارت و نهایتا آزادی راوی است به نظر می رسد منظور از نگارش کتاب، روایت خاطرات دوران اسارت وی می باشد و آوردن فصل اول و ایجاد فاصله زمانی بیست ماهه با فصل دوم به حرفه ای بودن کار لطمه می زند بهتر بود روایت از فصل دوم شروع می شد و برای دادن اطلاعات موجود در این فصل به خواننده از سایر تکنیک های معمول استفاده می گردید.

کتاب، کتاب خاطره است اما در جای جای آن با توجه به استفاده هایی که نویسنده از تکنیک های داستان نویسی کرده است داستانیت کار بر خاطره می چربد و شاید یکی از دلایل جذابیت اثر استفاده از تکنیکهای داستان نویسی می باشد گرچه همین امر ممکن است به سندیت خاطره لطمه بزند اما در این اثر تاثیر زیادی ندارد و نویسنده با مهارت در موارد ریز و غیرحساس و جاهایی که شخصیت راوی خاطره در بحبوحه رخدادها می تواند وارد تخیل شود از تکنیکهای داستان نویسی استفاده کرده یا تخیل را تاثیر داده، که جذابیت اثر و مخاطب پسند بودنش را بیشتر کرده است.

برای نمونه نویسنده در صفحه 15 با توصیف مسائل کوچک مثل برداشتن ساک، مکث کردن و صحنه های کوچک داستانی و استفاده از دیالوگ مستقیم صحنه تصویری خوبی آفریده است: « به اولین ماشینی که از دور پیدا شد، دست تکان دادم. یک بنز گل مالی شده که پشتش تانکر آب بسته بود. نگه داشت و شیشه را پایین داد. قبل از این که چیزی بگویم، لبخندی زد و گفت: « خسته نباشی کاکو! کجا سلامتی؟»

ساک را برداشتم و جلوتر رفتم.

-         می خوام برم طرف جزیره مجنون، قرارگاه لشکر 58 ذوالفقار، مسیرتون به اون سمتی می خوره؟

کمی مکث کرد. لبخندی زد و خم شد دستگیره ی سمت مسافر را کشید.»

از این نمونه ها در کل کار به وفور می توان مشاهده نمود که علاوه بر اینکه اثر را خواندنی تر می کنند با سندیت آن نیز کاری ندارند. چرا که ساک را برداشتن و جلوتر رفتن و مکث کردن  لبخند زدن و خم شدن و دستگیره ی سمت مسافر را کشیدن تاثیرچندانی در مستند بودن یا نبودن اثر ندارند.

از صحنه های جالب داستانی دیگر اثر که جزو بهترین قسمت های کتاب است صحنه تشنگی در هنگام انتقال به اردوگاه است که راوی بی هوش می شود و با پاشیدن آب به خود می آید در این صحنه زمان و مکان و صحنه ها به در هم تنیده شده اند و یک نمایش خوب داستانی به روایت در آمده است: « خستگی و گرسنگی و بیش تر از همه، تشنگی امانم را بریده بود. طوری که حتی رمق نفس کشیدن نداشتم. کم کم احساس کردم که بچه ها وارونه شده اند و دور سرم می چرخند. چشم هایم سیاهی رفت و افتادم.

توی الاچیق جلوی سنگر دراز کشیده بودم. نسیم خنکی می وزید. هرکدام از بچه ها مشغول کاری بودند.یکی پوتین هایش را واکس می زد، آن یکی اسلحه اش را چک می کرد و «ملکی» هم که از بچه های تبریز بود، با صدای بلند می خواند: «کوچه لره سو سبیشم... یار گلنده توز اولماسین... »

صدایش کردم و گفتم: «آهای ملکی! آبتو تو کوچه ها هدر نده، یکم بیار من بخورم، دارم از تشنگی هلاک میشم.»

خندید و به حالت نظامی کرد و گفت: « ای به چشم!»

دوید و رفت طرف تانکر آب. لیوان قم قمه اش را پر کرد و آورد. دهانم را باز کردم و دستور دادم که بریزد. لیوان را نزدیک تر آورد و یک هو پاشید توی صورتم. چشمانم پر از آب شد. پلک هایم را روی هم فشردم و بازشان کردم. ابری روبرویم می لولید. صدای خوش نیت را شنیدم که می گفت : «کریمی! کریمی! صدامو می شنوی؟ حالت خوبه؟ بلند شو داداش!»

چند بار پلک زدم و نگاه کردم، خوش نیت سرم را روی زانویش گذاشته بود....»

معمولا دادن اطلاعات در روایت های داستانی و همچنین خاطره باید بصورت قطره چکانی و مرتبط با کل اثر باشد یعنی از دادن حجم اطلاعات بالا در جملات کم پرهیز شود و از آوردن خاطرات و رخدادهایی که در کلیت اثر بی تاثیر است خودداری به عمل آید و در صورتی که نیاز به دادن اطلاعاتی در مورد گذشته شخصیت است باید به شکل صحیح و با استفاده از تکنیک های معمول همچون فلاش بک این کار انجام گیرد.

نویسنده در صفحه اول روایت برای توصیف وضعیت ظاهری و سن و سال شخصیت از شیوه خوبی استفاده کرده و با ظرافت او را در مقابل تصویر خودش قرار داده است: « وقتی وارد تونل شدیم، عکس پسر نوجوانی روی شیشه ی روبرویم افتاد که پشت لبش تازه سبز شده بود و صورتی استخوانی داشت. از قیافه جدی و موهای به هم ریخته خودم خنده ام گرفت.»

نویسنده اما در جاهایی که نیاز دادن اطلاعاتی در مورد راوی یا بازگشت به گذشته است یا می خواهد به نحوی از گذشته راوی اطلاعاتی بدهد، نویسنده علاوه بر دادن کلیدها، با آوردن جملاتی نظیر «فرصت خوبی برای فکر کردن بود» و موارد مشابه دچار صریح گویی و گذر ناشیانه می شود که نمونه هایش را در صفحات 13 و 72 و... می بینیم.

« روی پله ی دوم نردبان ایستادم. و صورتم را خلاف حرکت قطار گرفتم تا نرمه باد گرمی که از بیرون می آمد لای موهایم بپیچد.

فرصت خوبی برای فکر کردن بود. فکر کردن به خودم، « فتاح کریمی» هفده ساله ای که درس و مدرسه را رها کرده و به عشق امام خمینی و ایران راهی دیاری شده بود که فرسنگ ها با شهر و خانواده اش فاصله داشت... » (ص 13)

« خیلی دلم گرفته بود. نمی دانم چرا یاد بچگی هایم افتاده بودم. یاد روزهایی که خراب کاری می کردم و مامان چشم پوشی می کرد.

دوران راهنمایی بودم که عضو بسیج شدم. از همان روزها، برای رفتن به جبهه لحظه شماری می کردم. در یکی از جلسات شنیدم که قرار است اعضای پایگاه را برای تمرین تیراندازی به اطراف قیدار ببرند...» ص 72

نویسنده خاطره در تدوین خاطرات، نظام خاص خودش را دارد و قرار نیست هرچیزی را که می شنود روایت کند بلکه تمام خاطرات راوی را می شنود و هر چیزی را که در خلق اثر لازم دارد گزینش می کند و می نویسد. در این گزینش ها ممکن است خیلی از خاطرات که با کلیت کار در انسجام نیستند حذف شوند. نویسنده خاطرات پشت تپه های ماهور گاهی نتوانسته از روایت رخدادهای زاید صرف نظر کند و به انسجام کلی اثر خدشه وارد کرده است برای نمونه صحنه روایت شده در صفحه 20 با توجه به عدم ارتباطش به هیچ یک از رخدادهای پیش و پس، و موضوع اثر قابل صرف نظر بود: « وقتی وارد سنگر شدم، هنوز دوتا از فانوس ها روشن بودند..... »

با آنکه روایت داستان روان به نظر می رسد خیلی جاها عدم یکدستی نثر و ایرادات نگارشی و ویرایشی مشهود است. در بعضی جملات از نثر کتابی استفاده شده و در موارد زیادی نثر به محاوره نزدیک شده است برای نمونه دو جمله در صفحه 44 با چند سطر فاصله، با تفاوت فاحش به چشم می زند که البته در اکثر صفحات این عدم یکدستی ملموس است: « تیغه ی آفتاب سوزان رفته بود و هوای خنک عصر کم کم داشت رو به تاریکی می رفت...»  و چند سطر بعد می خوانیم: « با کتک و فحش و داد و بیداد از پشت کامیون ها ریختن مان پایین.»

عدم یکدستی نثر و استفاده از لغات و افعال اشتباه گرچه از سهل انگاری نویسنده است اما از وظایف ویراستار است که نسبت به رفع موارد اقدام کند و در این کتاب ردی از ویراستار قوی نمی بینیم. استفاده از «ریختن مان» به جای «ریختندمان» و «گشنگی» به جای «گرسنگی» و چندین مورد مشابه از ضعف ویراستاری کتاب حکایت می کند.

بعضی اطلاعات نیز که می توانست در پاورقی جا بگیر یا در متن است، مثل تشریح بعضی اصطلاحات نظیر حفره روباه در صفحه 23، یا از قلم افتاده است، مثل ترجمه بعضی جملات یا لغات عربی در صفحات 56و 57.

استفاده از «آزادگان عراقی» به جای «اسرای عراقی» و درج پیام امام(ره)در محکومیت حمله عراق به کویت در تاریخ 11/5/69 با توجه به رحلت امام در سال 68 و عدم یکدستی در املا کلمه های دو بخشی که گاهی متصل و گاهی منفصل نوشته شده اند از دیگر سهل انگاری های ویراستار کتاب است.

در مجموع و در مقایسه کتاب با سایر کتاب های منتشره در این ژانر، پشت تپه های ماهورِ مریم بیات تبار را می توان از کتاب های خوب و قابل قبول این عرصه به شمار آورد که با دقت و درایت مضاعف نویسنده و اهتمام بیشتر ویراستار می تواند جایگاهی در خور داشته باشد.

از نقاط قوت این کتاب می توان به روایت روان و جذاب آن اشاره کرد که از ابتدا تا انتها خواننده را جذب می کند و با صحنه های نمایشی و توصیف های خوب نویسنده حس همدردی با راوی، و در مواقعی حس همذات پنداری چندان شکل گرفته که مخاطب را وادار به عکس العمل های احساسی بکند. به نظر، نویسنده تا حد زیادی توانسته رسالت هنری خود را که شریک نمودن دیگران در حسی زیباشناسانه است به خوبی انجام دهد و هنرمندانه، شادی ها و غم ها و رنج ها و دلشوره های شخصیت را به مخاطب انتقال داده و او را در آنها سهیم ساخته است.