اگرکوسه ها آدم بودند

 ·برتولت برشت

دختر کوچولوی صاحبخانه از آقای "کی " پرسید:  اگر کوسه ها آدم بودند با ماهی های کوچولو مهربانتر میشدند؟  آقای کی گفت:البته! اگر کوسه ها آدم بودند توی دریا برای ماهی ها جعبه های محکمی میساختند همه جور خوراکی توی آن میگذاشتند مواظب بودند که همیشه پرآب باشد هوای بهداشت ماهی های کوچولو را هم داشتند برای آنکه هیچوقت دل ماهی کوچولو نگیرد گاهگاه مهمانی های بزرگ بر پا میکردند چون که گوشت ماهی شاد از ماهی دلگیر لذیذتر است! برای ماهی ها مدرسه میساختند وبه آنها یاد میدادند که چه جوری به طرف دهان کوسه شنا کنند درس اصلی ماهیها اخلاق بود به آنها می قبولاندند که زیباترین و باشکوه ترین کار برای یک ماهی این است که خودش را در نهایت خوشوقتی تقدیم یک کوسه کند به ماهی های کوچولو یاد میدادند که چطور به کوسه ها معتقد باشند و چه جوری خود را برای یک آینده زیبا مهیا کنند آینده ای که فقط از راه اطاعت به دست می آید اگر کوسه ها آدم بودند در قلمروشا ن البته هنر هم وجود داشت از دندان کوسه تصاویر زیبا و رنگارنگی می کشیدند ته دریا نمایشنامه به روی صحنه میاوردند که در آن ماهی کوچولو های قهرمان شاد و شنگول به دهان کوسه ها شیرجه می رفتند همراه نمایش آهنگهای مسحور کننده یی هم مینواختند که بی اختیار ماهیهای کوچولو را به طرف دهان کوسه ها میکشاند.
در انجا بی تردید مذهبی هم وجود داشت که به ماهیها می آ موخت :

زندگی واقعی در شکم کوسه ها آغاز میشود

مسافر

این روزها حس غریبی دارم. حس مسافر غریبی که بار سفرش را توی دنیای ۲۰۰۰ سال پیش بسته و با یک بقچه ی سر یک چوبدست قدم توی راه گذاشته و نیم نگاهی هم به پشت سر دارد. حس غریب رفتن و کنجکاوی هایش با حس ماندن و زیستن با گذشته های دور دور (اینرسی سکون مردمان این دوره) به هم آمیخته و پای رفتن را سست کرده. این روزها نه حوصله خواندن هست نه نوشتن نه گفتن و خندیدن و نه حتی گوش دادن به آهنگ جدید محمد اصفهانی که می خواند:

 بهشت از دست آدم رفت، از اون روزی که گندم خورد

ببین چی میشه اون کس که یه جو، از حق مردم خورد

 

کسایی که تو این دنیا حساب ما رو پیچیدن

یه روزی هر کسی باشن، حساباشونو پس می‌دن

 

عبادت از سر وحشت، واسه عاشق عبادت نیست

پرستش راه تسکینه، پرستیدن تجارت نیست

 

سر آزادگی مردن، ته دلدادگی میشه

یه وقتایی تمام دین همین آزادگی میشه

 

کنار سفره‌ی خالی یه دنیا آرزو چیدن

بفهمن آدمی، یک عمر بهت گندم نشون می‌دن

 

نذار بازی کنن بازم برامون با همین نقشه

خدا هرگز کسایی رو که حق خوردن نمی‌بخشه

 

کسایی که به هر راهی دارن روزیتو می‌گیرن

گمونم یادشون رفته همه یک روز می‌میرن

 

جهان بدجور کوچیکه همه درگیر این دردیم

همه یک روز می‌فهمن چه جوری زندگی کردیم